شرح و تفسیر نهج البلاغه در فضای مجازی

تا اطلاع ثانوی درس نهج البلاغه تعطیل است.

شرح و تفسیر نهج البلاغه در فضای مجازی

تا اطلاع ثانوی درس نهج البلاغه تعطیل است.

شرح و تفسیر نامه سی و یکم نهج البلاغه(بخش بیست و هفتم ق1)

مَتن:

واعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ. مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَالْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْیَاکَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاکَ، وَإِنْ کُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْکَ، فَاجْزَعْ عَلَى کُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْکَ. اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ یَکُنْ بِمَا قَدْ کَانَ، فَإِنَّ الاُْمُورَ أَشْبَاهٌ; وَلاَ تَکُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالاْدَابِ الْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ. اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَحُسْنِ الْیَقِینِ.

ترجمه:

پسرم! بدان که «رزق و روزى» بر دو گونه است:  

یک نوع آن است که به جستجوى آن برمى خیزى (و باید برخیزى) و نوع دیگرى آن که او به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آید. چه زشت است خضوع (در برابر دیگران) به هنگام نیاز و جفا و خشونت به هنگام بى نیازى و توانگرى، تنها از دنیا آنقدر مال تو خواهد بود که با آن سراى آخرتت را اصلاح کنى و اگر قرار است براى چیزى که از دست رفته ناراحت شوى و بى تابى کنى پس براى هر چیزى که به تو نرسیده نیز ناراحت باش.

با آنچه در گذشته واقع شده، نسبت به آنچه واقع نشده استدلال کن; زیرا امور جهان شبیه به یکدیگرند. از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سودى نمى بخشد مگر آن زمان که در ملامت او اصرار ورزى; چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مى گیرند; ولى چهارپایان جز با زدن اندرز نمى گیرند. هجوم اندوه و غم ها را با نیروى صبر و حسن یقین از خود دور ساز.

شرح و تفسیر

 بیست و هشت اندرز دیگر

امام(علیه السلام) در بخش بیست و هفتم از وصیّت نامه پربار خود نیز به بیست و هشت موضوع مهم به عنوان نصیحت اشاره مى کند و بیش از پیش این وصیّت نامه را پربارتر مى سازد.

یکم.

 نخست درباره رزق و روزى هایى که بسیارى از مردم با حرص و ولع به دنبال آنند مى فرماید: «پسرم بدان که روزى بر دو گونه است:

 یک نوع، روزى است که به جستجوى آن برمى خیزى (و باید برخیزى) و نوع دیگرى آن که به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آید»; (وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ).

این جمله به قرینه جمله مشابه; اما مفصل ترى که در کلمات قصار(1) آمده ناظر به آن است که انسان نباید در تحصیل روزى حریص باشد و نیز نباید سست و تنبل شود.

منظور امام(علیه السلام) از روزى هایى که انسان باید به دنبال آن برود کسب و کارهاى روزانه است; مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن و منظور از روزى هایى که به دنبال انسان مى آید، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدایا و یا تجارت و درآمدهاى غیر منتظره اى است که انسان به چنگ مى آورد; بنابراین اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نباید از لطف خدا مأیوس گردد و در عین تلاش و کوشش بیشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد.

هنگامى که انسان در جهان خلقت، موارد زیادى از نوع دوم را مى بیند، این امید در دل او قوت بیشترى پیدا مى کند. روزى جنین در عالم رحم از طریق بند ناف متصل به مادر تأمین است و بعد از تولد آنچه را براى حیات خود لازم دارد از سینه مادر مى مکد، قرآن مجید مى گوید:

 «(وَما مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ إِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَمُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِى کِتاب مُبین); هیچ جنبده اى در زمین نیست مگر اینکه روزى او بر خداست. و او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند; همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است».(2)

مخصوصاً اگر انسان با تقوا باشد و از درآمدهاى حرام بپرهیزد، خداوند مژده وسعت رزق را به او داده است (وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب).(3)

از سوى دیگر مشاهده مى کنیم که در جهان خلقت روزى هاى بسیار گران بها و ضرورى براى زندگى انسان به طور فراوان به مقتضاى رحمانیّت خداوند به همه انسان ها اعم از مؤمن و کافر ارزانى داشته شده همچون نور خورشید، برکات زمین، باران و اکسیژن هوا که زندگى بدون آن غیر ممکن است. اینها همه روزى هایى هستند که به سراغ انسان مى آیند، هرچند او به سراغش نرود.

قرآن مجید نیز مى فرماید: «(وَفِى السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَما تُوعَدُونَ); و روزى شما در آسمان است و نیز آنچه شما وعده داده مى شوید».(4)

نیز مى فرماید: «(وَما أَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِّزْق فَأَحْیا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها); از آیات و نشانه هاى خدا رزقى (بارانى) است که از آسمان براى شما نازل مى کند و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات مى بخشد».(5)

گرچه این آیه به قراینى موجود در آن، تنها ناظر به دانه هاى حیات بخش باران است; ولى آیه قبل مفهوم گسترده ترى دارد که شامل نور آفتاب که منبع هرگونه حرکت در روى کره زمین است و هوا که مایه حیات همه موجودات زنده است نیز مى شود.

در تاریخ پیشینیان، گاه داستان ها از حوادثى پرده برمى دارد که مصداق زنده روزى هایى است که به دنبال انسان مى آید بى آنکه او بخواهد.

 از جمله داستانى که ابن ابى الحدید در شرح این جمله از عماد الدوله (از سلاطین آل بویه) نقل مى کند و آن زمانى بود که عماد الدوله وارد شیراز شد و ابن یاقوت را که بر آن حکومت مى کرد مجبور به فرار نمود. این در حالى بود که وضع مالى عماد الدوله بسیار بد بود. هنگامى که از بیابان مى گذشت یکى از پاهاى اسب او ناگهان در زمین فرو رفت. ناچار شد از اسب پیاده شود. غلامان به کمک او آمدند و او را نجات دادند. ناگاه دیدند در آنجا نقب وسیعى است.

 عماد الدوله دستور داد آن را حفر کنند. ناگهان انبار عظیم و ذخایر پرقیمتى را که مربوط به ابن یاقوت بود در آنجا یافتند. 

روز دیگرى در همان شهر استراحت کرده بود و به پشت خوابیده بود همان خانه اى که قبلاً ابن یاقوت در آن ساکن بود. ناگهان مارى را بر فراز سقف مشاهده کرد. به غلامان گفت بالا بروید و مار را بکشید. مار فرار کرد و در لابه لاى چوب هاى سقف پنهان شد. عماد الدوله دستور داد چوب ها را بشکنید و مار را بیرون بیاورید و بکشید. هنگامى که چوب ها را شکستند دیدند بیش از پنجاه هزار دینار در آنجا ذخیره و جاسازى شده است.

 در حادثه دیگرى، نیاز به دوختن لباسى داشت، گفتند: در اینجا خیاط ماهرى است که پیش از این لباس هاى ابن یاقوت را او مى دوخت و او مردى است باایمان و اهل خیر. تنها اشکال او این است که کر است و چیزى نمى شنود (اما مى تواند سخن بگوید) عماد الدوله دستور داد او را احضار کردند; ولى او بسیار متوحش و ترسان بود هنگامى که نزد عماد الدوله حاضر شد به او گفت: من مى خواهم لباسى این گونه و آن گونه براى من بدوزى. (خیاط چون کر بود نفهمید و ذهنش به مسأله دیگرى منتقل شد، لذا) خیاط لرزید و با صدایى لرزان گفت: به خدا سوگند اى مولاى من ابن یاقوت بیش از چهار صندوق در نزد من امانت نداشت اگر دشمنان من چیزى غیر از این بگویند باور نکن.

 عمادالدوله تعجب کرد و دستور داد صندوق ها را حاضر کنند. دید تمام آنها مملوّ از طلا و زینت آلات و جواهرات است که همه تعلق به ابن یاقوت داشته و او به عنوان غنیمت آنها را تصاحب کرد.(6)

دوم:

دومین نصیحت و اندرز پر فایده امام آن است که مى فرماید:

 «چه زشت است خضوع (در برابر دیگران) به هنگام نیاز و جفا و خشونت به هنگام بى نیازى و توانگرى»; (مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَالْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى).

اشاره به اینکه افراد ضیعف النفس به هنگام نیاز به این و آن چنان ذلیلانه عرض حاجت مى کنند که تمام شخصیت آنها را زیر سؤال مى برد; ولى به هنگام بى نیازى و توانگرى کسانى را که دست نیاز به آنها دراز مى کنند با خشونت بر مى گردانند. هر دو صفت از نکوهیده ترین رذایل اخلاقى است. باید به هنگام نیاز، مناعت طبع را حفظ کرد و به هنگام بى نیازى و توانگرى، لطف و محبّت و تواضع را دریغ نداشت.

بعضى از شارحان نهج البلاغه(7) این سخن را ناظر به آنچه در آیه ذیل است مى دانند

: (حَتّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِریح طَیِّبَة وَفَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ * فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ); زمانى که در کشتى قرار مى گیرید و بادهاى موافق کشتى نشینان را (به سوى مقصد) مى برد و خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان شدیدى مى وزد، و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آید و گمان مى کنند هلاک خواهند شد. (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقیده مى خوانند که اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود * اما هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید (بار دیگر) به ناحق در زمین ستم مى کنند».(8)

به این ترتیب جمله هاى بالا را ناظر به رابطه خلق و خالق دانسته اند در حالى که چنین نیست و ظاهر این است که این جمله ها ناظر به رابطه خلق با خلق است وگرنه خضوع در برابر خالق در هر حال شایسته است.

منظور از خضوع در اینجا تواضع معقول نیست، بلکه تواضع هاى ذلیلانه و توأم با حقارت است و منظور از جفا، خشونت و بى احترامى و بى مهرى و بى محبتى است.

در حدیث شریف علوى مى خوانیم:

 «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الاَْغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللهِ وَأَحْسَنُ مِنْهُ تیهُ الفُقَرَاءِ عَلَى الاَْغْنِیَاءِ اتِّکَالاً عَلَى اللهِ; چه زیباست تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا براى رسیدن به پاداش هاى الهى و از آن بهتر بى اعتنایى و اباى نفس مستمندان در برابر اغنیا به جهت توکل بر خداست».(9)

یکى از شعرا در این زمینه شعر زیبایى گفته است:

خُلْقانِ لا أرْضاهُما لِفَتى *** تیهُ الْغِنى وَ مَذَلَّة الْفَقْرِ

فَإذا غَنَیْتَ فَلا تَکُنْ بَطِراً *** وَ إذا افْتَقَرْتَ فَتَه عَلَى الدَّهْرِ

دو ویژگى است که من هرگز براى هیچ جوانمردى آنها را نمى پسندم: تکبر اغنیا و اظهار ذلت فقرا.

بنابراین هنگامى که توانگر شدى متکبر و بى اعتنا مباش و هنگامى که فقیر شدى در برابر تمام دنیا بى اعتنا باش.

سوم.

 «تنها از دنیا آنقدر مال تو خواهد بود که با آن سراى آخرتت را اصلاح کنى»; (إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْیَاکَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاکَ(10)).

اشاره به اینکه ثروت هاى دنیا مى آید و مى رود و گاه آلاف و الوف از انسان باقى مى ماند و به دست دیگران مى افتد که حسابش در قیامت با اوست و لذتش در دنیا براى دیگران. هیچ یک از اینها مال حقیقى انسان نیست. تنها آن مقدار که براى اصلاح سراى آخرت از پیش فرستاده است مال حقیقى اوست.

در حدیثى از کلمات قصار امام(علیه السلام) مى خوانیم:

 «لِکُلِّ امْرِئ فِی مَالِهِ شَرِیکَانِ: الْوَارِثُ وَالْحَوَادِثُ; براى هر انسانى در اموالش دو شریک است: وارث و حوادث (حوادثى که اموال او را بر باد مى دهد)».(11)

در حدیث دیگرى، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

 «یَقُولُ ابْنُ آدَمَ مَالِی مَالِی وَهَلْ لَکَ مِنْ مَالِکَ إِلاَّ مَا أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضَیْتَ وَمَا عَدَا ذَلِکَ فَهُوَ مَالُ الْوَارِثِ; انسان مى گوید: مال من مال من (کدام مال؟) آیا مال تو چیزى جز آن است که خورده اى و از بین برده اى یا پوشیده اى و کهنه و فرسوده کرده اى و یا صدقه داده اى و آن را (براى سراى آخرت) گذارده اى و غیر از آن هرچه هست مال وارث است».(12)

یعنى مال واقعى انسان تنها دو بخش است: بخشى که آن را مصرف و حدّاقل در دنیا از آن استفاده مى کند و بخش دیگرى که ذخیره آخرت و یوم المعاد مى سازد، بقیه اموالى خیالى هستند که گاه در حوادث از بین مى روند و اگر باقى بماند نصیب وارث است.

چهارم.

 حضرت به نکته مهم دیگرى اشاره مى کند که سزاوار است همه روز انسان به یاد آن باشد و آن اینکه مى فرماید: «و اگر قرار است براى چیزى که از دست رفته ناراحت شوى و بى تابى کنى پس براى هر چیزى که به تو نرسیده نیز ناراحت باش (زیرا هر دو یکسان است)»; (وَإِنْ کُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ(13) مِنْ یَدَیْکَ، فَاجْزَعْ عَلَى کُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْکَ).

بسیارند افرادى که اگر مال و مقامى که داشتند از دست رفت، ناله و فریاد سر مى دهند روزها و گاه ماه ها و سال ها دریغ و حسرت مى خورند; اما نسبت به اموال و مقامى که به آنها هرگز نرسیده چنان دیدى را ندارند. در حالى که اگر دقت کنند هر دو شبیه هم است; مقدر بوده مال و مقامى یک یا چند سال در اختیار من باشد و بعد از آن به حسب اسباب ظاهرى یا ماوراى طبیعى براى من تقدیر نشده بوده است. چه فرق مى کند میان بقا و حدوث; هرگاه در حدوث مقدر نبوده جزع نمى کنم چرا در بقا نیز چنین نباشد؟ البتّه گاه انسان خیال مى کند که مى بایست بیش از آن مدت در اختیارش بود; ولى بر حسب عالم اسباب خیال باطلى بوده و تأسف بر آن همانند تأسف کسى است که در خواب مال و مقامى را مى بیند و هنگامى که بیدار مى شود به سبب از دست رفتنش جزع و فزع مى کند.

پنجم. 

این توصیه نیز به نکته مهم دیگرى اشاره کرده مى فرماید: «با آنچه در گذشته واقع شده است نسبت به آنچه واقع نشده استدلال کن، زیرا امور جهان شبیه به یکدیگرند»; (اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ یَکُنْ بِمَا قَدْ کَانَ، فَإِنَّ الاُْمُورَ أَشْبَاهٌ).

اشاره به اینکه یک سلسله قوانین کلى بر جهان هستى و بر جوامع انسانى حکومت مى کند که هر زمان مصادیقى از آن روى مى دهد; ولى همه مشمول آن قوانین  کلى هستند، بنابراین انسان مى تواند با مطالعه در حالات پیشینیان و جوامع گذشته و یا حتى با مطالعه در سنین پیشین عمر خود مسائل مربوط به امروز و فردا را از طریق مقایسه درک کند تا گرفتار خطا و اشتباه و زیان و خسران نشود.

این سخن شبیه چیزى است که امام(علیه السلام) در خطبه دیگرى بیان کرده آنجا که مى فرماید: «عِبَادَ اللهِ إِنَّ الدَّهْرَ یَجْرِی بِالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بِالْمَاضِین; بندگان خدا! این جهان نسبت به موجودین همان گونه جریان دارد که نسبت به گذشتگان جریان داشت»(14) و این سخنى معروف است که در تعبیر روزانه ما به عنوان تاریخ تکرار مى شود.

در ذیل همان خطبه چگونگى تکرار تاریخ را تحت شش عنوان بیان کردیم:

 زوال سریع نعمت ها، ناپایدارى حوادث جهان، بىوفایى بسیارى از مردم دنیا، غرورها و شکست هاى ناشى از آن، تغییر حالات و روحیّات به گونه اى که گاه نزدیک ترین دوستان انسان خطرناک ترین دشمن او مى شوند و بالاخره آنچه باقى مانده و مى ماند و مایه یاد نیک مردم جهان است نیکى ها محبّت ها و اخلاص هاست و آنچه مایه نفرین و لعنت و بدنامى ها مى شود ظلم و ستم ها و بى عدالتى هاست.

آرى! همه این امور، امروز نیز همچون گذشته در حال تکرار است. به همین دلیل افراد باهوش کسانى هستند که هم در زندگى خود و هم در تاریخ پیشینیان بسیار مطالعه کنند و عبرت گیرند.

ششم.

مى فرماید: «از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سودى نمى بخشد مگر آن زمان که در ملامت او اصرار ورزى، چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مى گیرند ولى چهارپایان جز با زدن اندرز نمى گیرند»; (وَلاَ تَکُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالاْدَابِ، وَالْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ).

اشاره به اینکه مردم دو گروهند; بعضى هوشیار که با اندک موعظه و اندرز به خطاى خود پى مى برند. اینها انسان هاى واقعى اند; ولى برخى به آسانى پند نمى پذیرند تا زمانى که از هر سو مورد ملامت و سرزنش و توبیخ و تحقیر قرار گیرند. آنها بسان چهارپایانند که جز با ضربات تازیانه راه صحیح را پیش نمى گیرند و از چموشى دست بر نمى دارند و آرام نمى شوند.

هفتم. در این توصیه به مسأله مهم دیگرى اشاره مى کند: 

«هجوم اندوه و غم ها را با نیروى صبر و حسن یقین از خود دور ساز»; (اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَحُسْنِ الْیَقِینِ).

اشاره به اینکه زندگى مجموعه اى از تلخ و شیرین هاست و هرزمان از سویى غم و اندوهى به انسان هجوم مى آورد; گاه در مسائل اجتماعى گاه سیاسى گاه امور مادى و گاه امور خانوادگى. انسان اگر در برابر هجمه اندوه ها زانو بزند به زودى از پاى در مى آید; ولى با دو نیرو مى توان بر آنها غلبه کرد: نخست قدرت صبر و شکیبایى است که انسان بداند چه صبر کند چه صبر نکند این گونه حوادث که از اختیار او بیرون است، اگر بر اثر سهل انگارى و ندانم کارى دامن او را گرفته باشد، مسیر خود را طى مى کند. اگر صبر کند در نزد خدا هم سالم است و هم مأجور و اگر شکیبایى را ترک کند باز حوادث مسیر خود را طى مى کند بى آنکه اجر و پاداشى داشته باشد. دیگر اینکه اگر انسان به نیروى یقین مجهز باشد و به تعبیر قرآن بگوید: 

«(قُلْ لَّنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا); بگو: هیچ حادثه اى براى ما  رخ نمى دهد، مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است»(15) به یقین تقدیرات الهى از روى حکمت است چه از حقیقت آن آگاه باشیم چه نباشیم; در نتیجه با این دو نیرو در برابر واردات هموم ایستادگى مى کند و به خود آرامش مى دهد.

مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود داستانى نقل مى کند که آموزنده است; وى مى گوید: مردى در خود احساس بیمارى کرد. هنگامى که به طبیب مراجعه نمود به او خبر داد که متأسّفانه گرفتار سرطان خون شده است. آن مرد بیمار با بى اعتنایى از این مسأله گذشت و گفت: براى من چه تفاوت مى کند با مرگ ناگهانى از دنیا بروم یا با مرگ تدریجى به هر حال باید رفت و سالیان دراز به همین صورت زندگى مى کرد در حالى که اگر صبر و قرار را از دست داده بود و در بستر بیمارى مى خوابید، قواى خود را از دست مى داد و با مرگ دست به گریبان مى شد و در همان زمان کوتاهى که زنده بود گویا هر روز مى مرد و زنده مى شد.(16)

لقمان حکیم نیز در اندرزهاى سودمندش به فرزند خود مى گوید: «(وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ); در برابر مصائبى که به تو مى رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است».(17)

پی نوشت ها:

1 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 379. 

2 . هود، آیه 6. 

3 . طلاق، آیه 2 و 3. 

4 . ذاریات، آیه 22. 

5 . جاثیه، آیه 5. 

6 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 114. 

7 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 115. 

8 . یونس، آیه 22 و 23. 

9 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 406. 

10 . «مثوى» همان طور که قبلاً اشاره شد به معناى جایگاه و در اینجا به معناى جایگاه آخرت است. 

11 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 335. 

12 . بحارالانوار، ج 70، ص 138، ح 6. 

13 . «تَفَلّت» از ریشه «فلت» بر وزن «فقر» در اصل به معناى خلاص شدن و نیز به معناى امورى است که ناگهانى و بدون تأمل از انسان صادر مى شود. 

14 . نهج البلاغه، خطبه 157. 

15 . توبه، آیه 51. 

16 . شرح نهج البلاغه مغنیه، ج 3، ص 526. 

17 . لقمان، آیه 17. 

نظرات 2 + ارسال نظر
پروانه جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 23:52 http://sahateyar.blogfa.com

سلام ممنون دوست خوب
هیچ کس به من نگفت رو همشو برداشتم تا بخونم
خواهش می کنم ادامه بده
در پناه صاحب الزمان باشی ایشاالله

mohaymen جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 22:34 http://www.hasanjan.javanblog.com

سلام
با پوستر ویژه ولادت امام حسن عسگری (علیه السلام) به روزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد